مطالب زيبا: شما یادتون نمیاد…


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



نسیم دانه را از دوش مورچه انداخت... مورچه دانه را دوباره بر دوشش گذاشت و به خدا گفت: " گاهی یادم میرود که هستی ، کاش بیشتر نسیم می وزید... "






نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 53
بازدید دیروز : 210
بازدید هفته : 337
بازدید ماه : 877
بازدید کل : 112720
تعداد مطالب : 281
تعداد نظرات : 613
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 281
:: کل نظرات : 613

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 21

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 53
:: باردید دیروز : 210
:: بازدید هفته : 337
:: بازدید ماه : 877
:: بازدید سال : 26014
:: بازدید کلی : 112720

RSS

Powered By
loxblog.Com

خدایا.. تقدیر دوست عزیزم را زیبا بنویس تا جز لبخند از او نبینم..

مطالب زيبا: شما یادتون نمیاد…
8 مهر 1389 ساعت 3:17 بعد از ظهر | بازدید : 1055 | نوشته ‌شده به دست محمد طغیانی | ( نظرات )

خاطرات بچگی هممون که از یادمون رفته(حتما بخوانید)   

 

شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک

روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می

پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم


شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه

میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، یک مدت مد شده بود دخترا از اون چکمه لاستیکی صورتیا می

پوشیدن که دورش پشمالوهای سفید داره !


شما یادتون نمیاد، تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت

پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه

کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ…


شما یادتون نمیاد که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو


شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت

کنیم…
..
شما یادتون نمیاد، عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی

میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم))) کفش تق تقی هم فقط واسه عیدا بود


شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد


شما یادتون نمیاد، مقنعه چونه دار میکردن سر کوچولومون که هی کلمون بِخاره، بعد

پشتشم کش داشت که چونش نچرخه بیاد رو گوشمون ))


شما یادتون نمیاد، بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می

چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه

میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد،

دیگه عمرا پیاده می شدیم


شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با

طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می

کرد یا سیاه و کثیف می شد.


شما یادتون نمیاد، وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد

عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه

هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا

میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده


شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …


شما یادتون نمیاد، اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم

مدرسه… احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه



شما یادتون نمیاد، سر صف پاهامونو ۱۸۰ درجه باز می کردیم تا واسه رفیق

فابریکمون جا بگیریم


شما یادتون نمیاد: آن مان نماران، تو تو اسکاچی، آنی مانی کَ. لا. چی


شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد

تند برگ میزدیم میشد انیمیشن


شما یادتون نمیاد، صفحه چپ دفتر مشق رو بیشتر دوست داشتیم، به خاطر اینکه

برگه های سمت راست پشتشون نوشته شده بود، ولی سمت چپی ها نو بود


شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون

کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن


شما یادتون نمیاد، برای درس علوم لوبیا لای دستمال سبز میکردیم و میبردیم سر

کلاس پز میدادیم


شما یادتون نمیاد، با آب قند اشباع شده و یک نخ، نبات درست میکردیم میبردیم

مدرسه


شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش

میکردیم


شما یادتون نمیاد: دفتر پرورشی با اون نقاشی ها و تزئینات خز و خیل

یادش بخیر ای کاش هنوز همون بچه ها بودیم

نظر شما چیه؟؟

خواهشا بی نظر این وب را ترک نکن

باعضویتدر سایت خودتون مطلب در وب بگذارید

هر روز به ما سر بزنید و شاهد بهترین مطالب باشید

با عضویت در خبرنامه زیباترین مطالب را در ایملتان داشته باشید

خواهشا به هر پست سر میزنید امتیاز دهی کنید به صورت پایین هر پست

 






:: موضوعات مرتبط: مطالب زیبا , ,
:: برچسب‌ها: مطالب زیبا ,
|
امتیاز مطلب : 101
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
نسيبه در تاریخ : 1389/6/29/1 - - گفته است :
سلام وبلاگت عاليه اگه منولينك كني خوشحال ميشم به منم سربزنيدmahtiti.LoxBlog.ir

<-CommentGAvator->
دیوانه ی عصیانگر در تاریخ : 1389/6/23/2 - - گفته است :
می رفت و می گفت و لحظه ای هم شک نمی کرد؛پا به هر واحه ای می گذاشت مونس اش کوچهها بودند و گندیده اب هایی که از پنجره ها بر سر اش می ریختند.می رفت، می گفت، فریاد می زد،نجوا می کرد، در دل شب پرسه می زد و میان اشک اش می خندید و میان خنده می گریست،می گفتند جنی شده ، می گفتند دیوو است در هیبت ادم، می گفتن جنگلی است،می گفتن و می گفتن... لحظه ای هم شک نمی کرد و ادامه می داد.خوب دیوانه بود دیگر.من هم دیوانه ام . می روم می گویم و لحظه ای هم شک نمی کنم.می گویم هذیان ها و پریشانی های یک دیوانه ی عصیانگر را... .

<-CommentGAvator->
khoshgele در تاریخ : 1389/6/22/1 - - گفته است :
سلام وبلاگ قشنگیه امیدوارم روز به روز پیشرفت کنه. ما بچه ها یه سایتی رو 2 روزه ساختیم که امارمون بد نیست ولی به پای شما نمیرسه. من خوشحال میشم شما هم به سایتم بیایین البته یه نظر هم بدین ممنونم با تشکر. راستی خوشحال میشم منو هم تو لینکتون قرار بدین من هم شما رو تو لینکم قرار میدم.

<-CommentGAvator->
اشکان در تاریخ : 1389/6/22/1 - - گفته است :


سلام

خسته نباشید

بچه ها بی قراریهای پسرانه از همه شما عزیزان دعوت می کنه به کلبش سر بزنید

منتظر حضور گرمتون هستیم

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR

BIGHARARBOYS.ORQ.IR


<-CommentGAvator->
maryam در تاریخ : 1389/6/22/1 - - گفته است :
kheili bahal bod merci az veblog ghashanget be veblog manam yesar bezan

<-CommentGAvator->
Nsm2 در تاریخ : 1389/6/21/0 - - گفته است :
من که نمی تونم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

<-CommentGAvator->
Nsm2 در تاریخ : 1389/6/21/0 - - گفته است :
مطمئنی پایین مطلب نظر گذاشتی؟

<-CommentGAvator->
Nsm2 در تاریخ : 1389/6/21/0 - - گفته است :
www.nsm2_6060.loxblog.com

<-CommentGAvator->
حمید رضا در تاریخ : 1389/6/21/0 - - گفته است :
سلام...
وبلاگ جالبی دارین... تجلی بخش خاطرات کودکی مون...
ممنون میشم به وب من هم سری بزنین...
ضمناً لینکتون کردم..
به امید...

<-CommentGAvator->
محمد در تاریخ : 1389/6/20/6 - - گفته است :
سلام دمت گرم حرفای باحالی بود اونوقتا تنها غمومن شکستن نوک مدادمون بود ولی حالا که بزرگ شدیم غممون اگه بخوام بنویسم تو 2000 حرف نظرات جا نمیگیره
در ضمن خوشحال میشم یه سری به ما بزنی و اگه خواستی با هم تبادل لینک کنیم


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: